چشمهایم را فراموش می کنم...!
اما دریغ که گریه ی دستانم نیز مرا به تو نمی رساند!!!
من از تراکم سیاه ابرها می ترسم!!!
و هیچکس مهربانتر از گنجشکهای کوچک کوچه های کودکی ام نیست...
و کسی دلهره های بزرگ قلب کوچکم را نمی شناسد!!!
و یا کابوسهای شبانه ام را نمی داند!!!
با این همه نازنین این تمام واقعه نیست...!
از دل هر کوه کوره راهی می گذرد...
و هر اقیانوسی به ساحلی می رسد...
و شبی نیست که طلوع سپیدی در پایانش نباشد...
از چهار فصل دست کم یکی که بهار هست...!!!

نظرات شما عزیزان:
MAHDY 
ساعت12:50---26 بهمن 1390
سلام مرسی که به من سر زدید!
baran 
ساعت11:28---16 بهمن 1390
ste man ba eftekhar link kardam bezan ghadesh
|